آموزش زبان انگلیسی با داستان کوتاه

When little Emily left her home, she went on

 An amazing walk through the winter

Countryside. The landscapes were so amazing, that she couldn’t stop until she noticed that it was a late evening . Moreover, by that time she was very tired, because walking through the forest at this time of the year is really tiring . Suddenly it got dark and the girl was very frightened ! she’d never been alone in the wood so late! Finally after she had been missing for 4 hours the police helicopter found her among the trees.”We were all amazing how a girl of her age and size managed to get  so far’’, - said the policeman . Mrs. Waterhouse , Emily’s mother  seemed really happy when she finally saw her lost daughter.”I am so happy she wasn’t hurt . This is all really depressing’’ . But little Emily didn’t seem to worry anymore . Tired , she went to bed .

 آموزش زبان انگلیسی با داستان کوتاه: ترجمه

وقتی امیلی کوچولو خانه را ترک کرد ، به یک پیاده روی شگفت انگیز در طبیعت زمستانی اطراف شهر رفت . مناظر به قدری حیرت انگیز بودند که او نتوانست بایستد تا زمانی که متوجه شد غروب دیرهنگام شده است . علاوه بر این ، در آن وقت خیلی خسته بود چرا که راه رفتن در جنگل در این موقع از سال واقعاً خسته کننده است . ناگهان هوا تاریک شد و دختر خیلی ترسیده بود . او هیچ وقت دیر وقت در جنگل تنها نمانده بود! در نهایت وقتی که به مدت 4 ساعت گم شده بود، هلیکوپتر پیلس او را در میان درختان یافت . پلیس گفت :ما همه حیرت زده بودیم که چطور دختری به سن و اندازه ی او توانسته انقدر دور برود .» خانم واترهوس ، مادر امیلی ، وقتی بالاخره دختر گم شده اش را دید به نظر واقعاً خوشحال بود : خیلی خوشحالم آسیبی ندید. همه ی این ماجرا خیلی غم انگیز است.» اما امیلی کوچولو به نظر دیگر نگران نمی آمد . خسته بود و به رختخواب رفت.

 

 

 

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها